صفحه ها
دسته
برخي از نوشته ها
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 989257
تعداد نوشته ها : 446
تعداد نظرات : 419
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 درددل یک بزاز اصفهانی 

خانووم…  بعد از این که هفت هشت دفعه، هی اومدس و رفته س ودیده س و نخریدس ،  بالاخره، باری آخرکه اومدس، یه دفعه دیگه هم پارچه را دیدس، این دفعه ، کم و بیش پسندیده س وخبری مرگش خریدس.

برده س ،  برا اینکه بعدآ آب نرد و کو چیک نشد ، پارچه را شسته س ، بعدش برید ه س ، داده س خیاط براش دوخته س ، پوشیده اس ، باهاش رفته اس عروسی،  توعروسی کلی پزداده س، قر داده س ، رقصیده س ، لاسیده س……..

بعدش رفته س خونه ، کلی توش نیشسته س ،  با هاش بغل شوورش خوابیده س وغلطیده س وکپیده س .

خیری سرش کلی توش گوزیده س .  یه چند روز بعد دلشو زد ه س، رفته س پیرنو

شیکافته س، دوباره شسته س، حالا پس اورده اس !

میگد از رنگش خوشم نیومدس !!

این پارچه دون ، حج آقا !

لطفآ پولمو پس بدیند…..!

راستی  راستی  که خیلی  ناکس ونانجیب و پدر سوخته س !!!


دسته ها : طنز
شانزدهم 3 1389 17:35
X