میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست
دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . . .
آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار ، تا که تنهایی ات از دیدن آن
جا بخورد و بداند که دل من با توست ، در همین یک قدمی . . .
یا تو باشی و بخندم یا نباشی و ببارم . . .
من دل به کسی جز تو به آسان ندهملذت عاشقی به شدتتش نیست به مدتشه.
نماند ناز شیرین بی خریدار
اگر خسرو نباشد ، کوهکن هست
فاصله با آرزو های ما چه کرد... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد
عشق را که با عقل مخلوط می کنی ... چه معجون تهوع آوری می توان ساخت
تو که تنها نمی مونی من تنها رو دعا کن / خاطراتم رو نگه دار اما دستامو رها کن . . .
مرا نیست هراسی ز نیروی مشت / مرا ناجوانمردی خلق کشتمهر کردم به مردم بسی / نچیدم گل مردمی از کسی . . .
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد ، گمان ببر مرا درد عشق تو باشد . . .
ای عزیزترینم تا عمق وجودم دوست دارمت / اگر مردم نبودم در کنارت به خدا می سپارمت . . .
پیش بیا !پیش بیا!پیشتر / تا که بگویم غم ِدل بیشتردوست ترت دارم از هرچه دوست / ای تو به من از خود من بیشتردوست تر از آنکه بگویم چقدر / بیشتر از بیشتر ازبیشترداغ ِتو را از همه دارا ترم / درد ِ تو را از همه درویشترمهیچ نریزد بجز از نام ِتو / بر رگ ِ من گر بزنی نیشترفوت وفن عشق به شعرم ببخش / تا نشود قهفیه اندیشتر